جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی یکی از پدیده های استثنایی تاریخ شعر و عرفان ایران و جهان است. مولانا امروزه یکی از برندهای صنعت توریسم ترکیه است و هر ساله چند میلیون گردشگر فقط در مراسم بزرگداشت این شاعر و عارف بزرگ وارد قونیه می شوند.
مولانا پس از ملاقات با شمس در 38 سالگی دچار تحول یا به بیان دقیق تر انقلاب روحی شد. پس از آن بود که به توصیه شمس به سماع پرداخت و شیفته آن شد. حتی روایت هایی از حضور مولوی در مجلس سماع زنانه وجود دارد که برخی آن را ناشی از انحراف مولانا از شریعت اسلام می دانند. در این مقاله به صحت و سقم این موضوع می پردازیم و برداشت های مختلف از این رویداد را بررسی می کنیم.
مولوی که بود؟
جلال الدین بلخی معروف به مولوی، مولانا و رومی عارف و شاعر پارسی گو در سال 604 هجری قمری در بلخ به دنیا آمد. پدرش بهاءالدین ولد از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست.
مولانا در زمان حیات خود دارای القابی چون جلال الدین، خداوندگار و مولانا خداوندگار داشته و در قرون بعدی القابی مثل مولوی، مولانا، مولوی رومی و ملای رومی برای او استفاده شده است.
کتاب مثنوی معنوی مهمترین اثر مولوی است که دارای شش دفتر و بیست و شش هزار بیت است.
مثنوی معنوی محصول پربارترین دوران زندگی مولانا است چون پس از 50 سالگی و در اوج پختگی نظم مثنوی را آغاز کرد.
جلال الدین بلخی در قونیه چه می کرد؟
پدر مولانا به عنوان عارفی با سلوک باطنی در میان اهل کلام مخالفانی چون فخرالدین رازی داشت که سلطان محمد خوارزمشاه را علیه او برمی انگیخت.
بهاءالدین ولد، پدر مولوی که به سلطان العلما نیز معروف بود، در سال 610 هجری قمری همراه با هجوم چنگیزخان ابتدا به بغداد، سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت. پس از آن با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به شهر قونیه در ترکیه امروزی رفت و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید.
مولوی پس از مرگ پدر به درخواست مریدان در 24 سالگی جانشین وی شد.
دعوا بر سر مالکیت مولوی
با افزایش علاقه مندی به آثار و اندیشه های مولانا ادعای منسوب ساختن او به یک جغرافیای خاص هم بیشتر شده است.
مولوی که در بلخ در افغانستان کنونی به دنیا آمد، به فارسی شعر سرود، در قونیه واقع در ترکیه امروزی در همسایگی امپراتوری روم شرقی (بیزانس) زندگی کرد گاهی سوژه دعوای این کشورها برای تصاحب او بوده است.
برخی معتقدند مولانا فقط ایرانی است و بس. از طرف دیگر، یکی از مسئولان سابق ایرانی زمانی در ترکیه گفت مولانا ترک است که خوشایند ترکیه ها واقع شد اما واکنش های تندی را در داخل برانگیخت.
خلاصه جدال برخی اهل قلم ایران و ترکیه بر سر مالکیت مولوی گاهی بالا می گیرد و هر طرف بنا به دلایلی او را متعلق به خود می داند.
همچنین وقتی که ایران و ترکیه برای ثبت مثنوی معنوی به عنوان میراث فرهنگی دو کشور در یونسکو توافق کردند با واکنش اعتراضی والی بلخ مواجه شد.
اما گذشته از این دعواها باید گفت که برخی شخصیت ها علیرغم اینکه در کجا به دنیا آمده یا زیسته باشند در هیچ جغرافیای خاصی نمی گنجند.
شخصیت هایی مثل مولانا متعلق به تمام جهانیان هستند. چون ماهیت اصلی مولوی نه اسم و رسم و زادگاه و شهر و دیار بلکه آموزه های فکری و معنوی اوست که هر کسی در هر جای جهان می تواند از آن برخوردار شود.
مولوی مروج عشقی جهانشمول است که متعلق به هیچ ملت و مذهب و جغرافیایی نیست:
ملت عاشق، ز ملت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
اینکه مولوی ندای وحدت سر می دهد و با هر آنچه نزاع و تفرقه برانگیزد مخالف است:
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر وحدت هر چه بینی آن بت است
مراسم سالانه بزرگداشت مولوی در قونیه ترکیه
قونیه (konya) شهری بزرگ در حاشیه جنوب غربی فلات مرکزی آناتولی و با بیش از 2 میلیون نفر هفتمین شهر پرجمعیت ترکیه و مرکز استان قونیه است.
قونیه برای همگان یادآور مولانا است و به شهر درویش های مولویه مشهور است. آثار مولانا بر ادبیات و فرهنگ ترکی نیز تاثیر گذاشته و اکثر جانشینان او در طریقه صوفی گری در این ناحیه بوده اند.
مرقد مولانا در شهر قونیه در منطقه کاراتای، محله عزیزیه در مسجد سلیمیه قرار دارد. این مقبره در سال 1926 میلادی به موزه تبدیل شد که به خاطر گنبد مخروطی و فیروزه ای رنگش به کابای هدرا یعنی گنبد سبز معروف است.
دسامبر هر سال از 16 تا 26 آذر مراسم سالانه بزرگداشت مولانا است در قونیه می شود. در طول این هفته علاوه بر قونیه که به عنوان محل زندگی و مرکز میراث مولانا شناخته می شود، در بسیاری از شهرهای دیگر ترکیه کنفرانس ها، پنل ها، نمایشگاه ها، کنسرت ها، فیلم و تئاترهای زیادی به اجرا در می آید و سعی می شود تا این اندیشمند بزرگ در سطح جهان معرفی گردد.
این مراسم در قونیه توسط استانداری و شهرداری این شهر و نیز دانشگاه سلجوق قونیه برگزار می گردد. اجرای برگداشت مولوی و رقص سماع از مهمترین مراسمی است که در این هفته اجرا می گردد و مورد استقبال تماشاچیان قرار می گیرد.
درآمد میلیارد دلاری ترکیه از مولانا
بیشترین درآمد از توریسم است و استانبول توریستی ترین شهر ترکیه است. با این حال صنعت گردشگری ترکیه بسیار توسعه یافته است. به طوری که ترکیه توانسته است سماع و مولانا را نیز به صنعت گردشگری کشورش پیوند بزند و آمار گردشگران را هر ساله در مراسم یادبود مولانا بالا ببرد.
تاثیر حضور مولانا بر صنعت گردشگری قونیه به اندازه ای است که ساخت مجسمه های مختلف از چهره، مقبره و رقص سماع مولانا از جمله صنایع دستی پررونق این شهر به حساب می آید و این صنایع دستی در سبد خرید سوغات همه توریست هایی که به این شهر سفر می کنند پیدا می شود.
برگزاری برنامه های متنوع فرهنگی و اهمیتی که ترک ها به مولانا می دهند، باعث شده است تا آرامگاه مولانا از یک مزار فراتر رفته و به یک مکان معنوی، فرهنگی و توریستی تبدیل شود و کتاب هایی که در مورد مولانا و شمس نوشته می شود، پر طرفدارترین و پرفروش ترین کتاب های دنیا باشند.
ترکیه در شرایطی از برند مولانا برای توسعه صنعت توریسم خود بهره میگیرد که ایران همچنان نتوانسته است از طریق برگزاری رویدادهایی با محوریت این شاعر بزرگ ایرانی به درآمدهای گردشگری خود بیفزاید.
موزه مولوی گالاتا در استانبول
موزه لژ گالاتا مولوی موزه ای در منطقه بی اوغلو استانبول است که در داخل یک لژ تاریخی درویشی قرار دارد که طیف گستردهای از لباس و وسایل صوفیه را به نمایش میگذارد که قدمت آن به قرن ها قبل برمی گردد.
در نمایشگاه، لوازم جانبی دراویش را برای مراسم و همچنین آلات موسیقی و عمامه های خاص آنها در معرض دید قرار دارد.
مثنوی معنوی؛ نردبانی به سوی آسمان
مثنوی معنوی را یکی از بزرگترین آثار شعر عرفانی می دانند. همان طور که شیخ بهایی در ستایش آن سروده:
من نمی گویم که آن عالیجناب
هست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنوی معنوی مولوی
هست قرآنی به لفظ پهلوی
خود مولانا درباره مثنوی نوشته است:
مثنوی را از آن جهت نگفتم که آن را حمایل کنند (برگردن آویزند، برای تزئین طاقچه یا کتابخانه به کار برند)، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج (نردبان) حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش گیرند و شهر به شهر بگردند.
از طریق این نردبان می توان از زندان خاکی رها شد و به خانه حقیقی خویش راه یافت:
از پای این زندانیان بیرون کنم بند گران
بر چرخ بنهم نردبان تا جان برآید بر علا
تو جان جان افزاستی آخر ز شهر ماستی
دل بر غریبی می نهی این کی بود شرط وفا
آوارگی نوشت شده خانه فراموشت شده
آن گنده پیر کابلی صد سحر کردت از دغا
سایر آثار مولانا
کلیات شمس تبریزی یا دیوان کبیر نیز مجموعه غزلیات و رباعیات و ترجیع های مولوی است که بیش از سی و شش هزار بیت است.
فیه مافیه، مجالس سبعه و مکتوبات از آثار منثور مولانا است.
زاهد بودم ترانه گویم کردی: دیدار با شمس
مولانا حدود 38 سال داشت که باشمس ملاقات کرد. قبل از این دیدار مولانا مجتهد، مفتی، فقیه و زاهدی اهل وعظ و درس و زهد بود و نه شعر می گفت و نه اهل سماع بود.
داستان های افسانه وار زیادی در مورد دیدار شمس و مولانا گفته شده است. مشهورترین آنها روایتی است که افلاکی در مناقب العارفین چنین نقل می کند:
از کبار (بزرگان) اصحاب منقول است که: روزی حضرت مولانا با جماعت فضلا از مدرسه پنبه فروشان بیرون آمده بود و از پیش خان شکرریزان می گذشت. حضرت مولانا شمس الدین برخاست و پیش آمده، عنان مرکب (افسار اسب) مولانا را بگرفت که یا امام المسلمین! ابایزید (بایزید بسطامی عارف معروف) بزرگتر بود یا محمد؟
مولانا فرمود که از هیبت آن سوال گوییا که هفت آسمان از همدگر جدا شد و بر زمین فرو ریخت و آتش عظیم از باطن من به جمجمه دماغ زد و آنجا دیدم که دودی تا ساق عرش برآمده جواب داد که: حضرت محمد رسول الله بزرگترین عالمیان بود، چه جای بایزید است؟
]شمس[ گفت: پس چه معنی است که او با همه عظمت خود ما عرفناک حق معرفتک (حدیثی از پیامبر با این مضمون که خدایا تو را آنچنان که شایسته تو بود نشناختیم) می فرماید و این بایزید سبحانی ما اعظم شأنی (پاک و منزه منم و چه بلندمرتبه جایگاهی دارم) و انا سلطان سلاطین (من سلطان سلطانان هستم) گوید؟
به این ترتیب مولانا در برابر سوالی قرار می گیرد بسیار بغرنج که بیش از هر چیز تمام دانایی و علم ظاهری او را به چالش می کشد و گوشه چشمی از جهان معنوی نامکشوفی را پیش روی او ترسیم می کند.
در روایتی دیگر نقل شده ست که روزی مولانا در کنار حوضی مشغول مطالعه کتاب هایی قطور و مهم درباره عرفان بود که شمس از راه رسید و تمام کتاب های او را در آب انداخت.
این کار شمس، مولانا را بسیار ناراحت می کند و به او می گوید چرا کتاب هایم را در آب ریختی زیرا این کتاب ها برای من بسیار ارزشمند بودند و برخی از آنها کتاب هایی بود که از پدرم برایم مانده بود.
شمس به مولانا می گوید این کتاب ها چه بود که میخواندی؟ مولانا در جواب شمس میگوید این کتاب ها قیل و قال بود. شمس کتاب ها را از آب در میآورد در حالی که تمامی کتاب ها خشک بودند، مولانا با تعجب میپرسد چطور کتاب ها خشک هستند؟ شمس در جواب او میگوید آنچه تو خواندی قیل و قال بود آنچه من انجام دادم ذوق و حال بود.
به این ترتیب بود که دیدار شمس، مولانا را از اساس دگرگون ساخت و از زاهدی سجاده نشین به عارفی عاشق بدل کرد. همان طور که خود این تحول را خطاب به شمس چنین توصیف کرده:
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سرحلقه بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین باوقاری بودم
بازیچه ی کودکان کویم کردی
رابطه شمس و مولانا: مرده بدم زنده شدم
شمس الدین تبریزی یکی از اسرارآمیزترین چهره ها در تاریخ عرفان اسلامی است. شخصیتی بی پروا از مخاطبان و بی اعتنا به نام و نشان که هرچه را که گمان می کند درست است بی هیچ واهمه و هراسی به زبان می آورد.
آنچنان که از کتاب مقالات شمس مشخص است شمس سرسپرده هیچ کیش و دلداده هیچ آیینی نیست و به طرز عجیبی متکی به آن چیزی است که خود به آن دست یافته است.
به همین دلیل او هنجارهای عرفی و اجتماعی را برنمی تابید و باعث بدگمانی روزافزون نسبت به خود در میان مریدان مولانا در قونیه گردید که باعث باعث قهر و دوری و ظاهرا در نهایت منجر به قتل او توسط ایشان شد.
رابطه ی مولانا و شمس الدین تبریزی از زبان استاد حسین الهی قمشه ای
با این حال مولوی در شمس چیزی را می دید که شاید دیگران نمی دیدند و با تمام وجود شیفته او شد. روایت این شیفتگی به زیبایی در نفحات الانس جامی آمده است:
روزی شمس الدین، از مولانا شاهدی [زیباروی] التماس کرد. مولانا حرم خود را دست گرفته در میان آورد. [شمس] فرمود که: او خواهر جانی من است. نازنین پسری می خواهم. [مولوی] فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد. [شمس] فرمود که: وی فرزند من است. حالیا اگر قدری شراب دست می داد ذوقی می کردم. مولانا بیرون آمد و سبویی از محله جهودان پر کرده بر گردن خود بیاورد.
همین شراب خواری شمس باعث بدبینی و ظن بسیاری از فقها و متشرعان بود. در این مورد افلاکی در مناقب العارفین روایتی آورده است که اوج شیفتگی و تعصب مولانا به شمس را نشان می دهد:
روزى فقهاى حسّاد از سر انکار و عناد از حضرت مولانا سؤال کردند که شراب حلال است یا حرام؟… [مولوى] به کنایت جواب داد: تا که خورد. چرا اگر مشکى شراب را در دریا ریزند متغیر نشود و او را مکدّر نگرداند و از آب وضو ساختن و خوردن جایز باشد اما حوضک کوچک را قطره ى شراب بى گمان که نجس کند، اگر مولانا شمس الدین مى نوشد او را همه چیزها مباح است که حکم دریا دارد و اگر چون تو غر خواهرى (=ناسزائی رکیک) کند، نان جوینت هم حرام است.
سراسر غزلیات مولانا ستایش شمس است و او را پیر، مراد، درد و دوای خود می داند:
پیر من و مراد من درد من و دوای من
فاش بگفتم این سخن شمس من و خدای من
گرایش مولوی به شعر، موسیقی و رقص
مولانا پس از تحول روحی ناشی از دیدار شمس به سه همزاد زیبایی شناسی یعنی شعر، موسیقی و رقص اهتمامی تام ورزید.
این سه عنصر، فرزند یک مادر یعنی طبیعت هستند زیرا طبع سلیم آدمی، هماهنگی و توازن را در هر چیزی می پسندد و خاطرش از آن آرام می شود.
مولانا هم در موسیقی علمی و هم در موسیقی عملی تبحر داشت. ساز رباب را با چیرگی و لطافت می نواخت و حتی در طرح و ساختمان این ساز تغییراتی ایجاد کرد.
پیوند ناگسستنی مولانا با موسیقی موجب عصبانیت ظاهربینان بود و آنان را به مخالفت و دشمنی با وی برمی انگیخت.
وجه موسیقایی در غزلیات مولوی چنان بارز است که حتی قرائت ساده اشعار او بدون هیچ ساز و آوازی، در مخاطب شور و رقص برمی انگیزد و وجد و شادمانی می آفریند.
سماع جان نه آخر صوت و حرف است
رقص یا همان حرکات موزون که سماع نوعی از آن است به کنشی انسانی گفته می شود که بر اساس حس و حرکت برای ابراز شور و هیجان روی می دهد. رقص که در جهان امروز یکی از هنرهای هفتگانه به حساب می آید، تاریخ دیرینه ای دارد.
رقص بخش مهمی از مراسم، تشریفات، جشن ها و تفریحات و سرگرمی ها از بدوی ترین تمدن های بشری تاکنون بوده است.
رقص گاهی هدفی معنوی و عرفانی می یافته که سماع از آن نوع است. حرکات موزون دسته جمعی بر دور درخت یا آتش از کهن ترین نمونه های این نوع رقص در نزد قوم آریایی بوده است. اینکاها نیز رقصی شبیه آن را برای خدای خورشید داشتند که آزتک ها در آمریکای شمالی هنوز این آئین را اجرا می کنند.
سماع برای نخستین بار در شاهنامه فردوسی در معنای پرستش همراه با وجد و سرور به کار رفته است. فردوسی در مورد سماع کیسرو کیانی می نویسد:
چنین پنج هفته خروشان به پای
همی بود بر پیش گیهان خدای
شب تیره از رنج نغنود شاه
بدانگه که برزد سر از برج ماه
بر این اساس، سماع پیشینه کهن تاریخی داشته و رقصی ایرانی است که پس از اسلام توسط صوفیه احیا شده است.
سماع که در لغت به معنی شنیدن است در اصطلاح صوفیه به معنای خواندن آواز یا ترانه عرفانی توسط قوال یا قوالان معمولا همراه با نواختن ساز و حرکات موزون است. به طور کلی، سماع به نوعی رقص صوفیه گفته می شود که شامل چرخش بدن همراه با حالت خلسه برای اهداف معنوی است.
پس از ورود اسلام و در میان مسلمانان سماع مرسوم نبود تا اینکه اولین بار در سال 245 ذوالنون مصری اجازه قوالی و سماع را به شاگردان خود داد و در عمل اولین حلقه سماع توسط علی تنوخی در سال 253 در بغداد به پا شد.
در آغاز مجالس سماع صوفیه شامل شعرخوانی با نواختن دف و نی و پایکوبی همراه با وجد و حال بود. سماع در میان صوفیه موافقان و مخالفان خود را داشت. ابن جوزی و اوحدی مراغه ای از مخالفان مشهور سماع در میان عرفا هستند.
خیل کثیری از عارفان از جنید بغدادی گرفته تا ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی، عین القضات همدانی، شمس تبریزی، اوحدالدین کرمانی، عطار و مولوی از طرفداران و برگزارکنندگان مجالس سماع بودند.
سماع هدفی معنوی داشته و چنانکه شیخ محمود شبستری سروده ناشی از وجدی است که بر بر جان عارف از عوالم معنوی وارد می شود:
گهی اندر سماع از شوق جانان
شده بی پا و سر چون چرخ گردان
به هر نغمه که از مطرب شنیده
بدو وجدی از آن عالم رسیده
سماع جان نه آخر صوت و حرف است
که در هر پردهای سری شگرف است
پس اشارت فرمودند که در سماع درآ
مولانا تا قبل از ملاقات شمس مجتهد و فقیهی بود که چون پدرش بهاء ولد به تدریس و وعظ و مجاهده و ریاضت مشغول بود و هرگز سماع نکرده بود.
پس ملاقات با شمس بود که مولوی عاشق شمس شد و هر آنچه او می گفت را متابعت می کرد. شمس به مولوی گفته بود:
در سماع درآ، که آنچه می طلبی در سماع زیادت خواهد شد. سماع بر خلق از آن حرام شد بر هوای نفس مشغول اند، چون سماع می کنند آن حالت مذموم و مکروه زیادت می شود و حرکت را از سر لهو و بطر می کنند، لاجرم سماع بر چنین قوم حرام باشد، برخلاف آن جمع که طالب و عاشق حق اند، در سماع آن حالت و طلب زیادت می شود و ماسوی الله در آن وقت در نظر ایشان نمی آید، پس بر چنین قوم سماع مباح باشد.
قطعه بالا را از کتاب رساله در مناقب خداوندگار نقل کردیم که مدت کمی پس از مرگ مولانا توسط یکی از یاران و مریدان وی یعنی فریدون احمد سپهسالار نوشته شده است.
این کتاب یکی از سه اثر معتبر در کنار ولدنامه از پسر مولانا و مناقب العارفین از شمس الدین احمد افلاکی است که به فاصله کوتاهی پس از فوت مولانا توسط یاران نزدیک او نگاشته شده و معتبرترین آثار درباره زندگی و احوالات مولوی به حساب می آید. اساس استنادهای ما در این مقاله به دو کتاب از این سه اثر یعنی رساله سپهسالار و مناقب العارفین افلاکی است.
شیفتگی مولوی به سماع پس از ملاقات شمس
خلاصه اینکه پس از اشارت شمس مولانا پذیرفت و به سماع پرداخت:
بنا بر اشارتِ ایشان امتثال فرمودند و در سماع درآمده، آنچه اشارت فرموده بودند در حالت سماع مشاهده کرده، به معاینه دیدند و تا آخرِ عمر بر آن سیاق عمل کردند و آن را طریق و آیین ساختند.
چنین بود که مولوی شیفته سماع شد و آثار این شیفتگی در اشعار او کاملا هویداست. شیفتگی مولانا به سماع آنچنان بود که بعد از آگاهی از کشته شدن شمس نیز همچنان مجالس سماع را برقرار داشت.
همچنین مولانا تشییع جنازه صلاح الدین چلبی را به وصیت خود او با با نواختن دف و نقاره در حالی که سماع می کردند برگزار کرد.
سماع آرام جان زندگانست
بهترین شاهد بر شیفتگی مولانا به سماع اشعار اوست. مولوی در بسیاری از ابیات خود به ستایش از سماع پرداخته است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.
سماع آرام جان زندگانست
کسی داند که او را جان جانست
سماع آن جا بکن کان جا عروسیست
نه در ماتم که آن جای فغانست
کسی کاو جوهر خود را ندیدهست
کسی کان ماه از چشمش نهانست
چنین کس را سماع و دف چه باید؟!
سماع از بهر وصل دلستانست
کسانی را که روشان سوی قبلهست
سماع این جهان و آن جهانست
خصوصا حلقهای کاندر سماعند
همیگردند و کعبه در میانست
***
در وقت سماع صوفیان را
از عرش رسد خروش دیگر
تو صورت این سماع بشنو
کایشان دارند گوش دیگر
***
هر که او را سماع مست نکرد
منکرش دان اگر چه کرد اقرار
***
پاک باش و خاک این درگاه باش
کبر کم کن در سماع عاشقان
گر سماع عاشقان را منکری
حشر گردی در قیامت با سگان
***
پنجرهای شد سماع سوی گلستان تو
گوش و دل عاشقان بر سر این پنجره
این ابیات به اندازه کافی ارزش و اهمیتی را که سماع نزد مولوی دارد نشان می دهد.
مولانا چگونه آدمی بود؟
ترسیم چهره مولانا و شناخت ویژگی های او برای قضاوت درباره برخی رفتارهای خلاف عرف او بسیار مفید خواهد بود.
بنا به روایت سپهسالار در رساله در مناقب خداوندگار، مولانا فردی بسیار متعبد، شب بیدار و اهل زهد و پرهیزگاری است.
او در فراز و نشیب عمر لحظه ای التزام خویش را به آداب شریعت فرو نمی گذارد و با وجود ضعف مزاج و کهولت سن با صدق و عشق تمام، به ریاضت های مدام چون شب زنده داری ها و روزه داری ها مداومت می کرد. بسیار کم می خورد و کم می خوابید.
مولانا همان طور که در عمل به ظواهر شریعت بسیار مُصِر بود، در علوم رسمی مثل لغت، زبان عرب، فقه، حدیث، تفسیر و معقول و منقول سرآمد بود.
مولانا بعد از دیدار با شمس تبریزی، علوم ظاهری و دلبستگی به آن را حجاب راه دید و چون هدف او از علوم حاصل گشته و هرآنچه خوانده بود ملازم ذات شده بود به مرحله عبور از علوم و وصول به معلوم رسید.
مولانا بااینکه از علوم عبور نمود و حتی لباس فقاهت را کنار نهاد، اما رابطه خود را با مدرسه قطع نکرد و هرگز به خانقاه داری نپرداخت.
معاش مولانا از مرسوم بیت المال که برای مفتیان مقرر بود، تامین می شد. پولی را نیز که از بزرگان شهر به عنوان تبرک یا کمک به درویشان دریافت می نمود عینا در اختیار صلاح الدین و یا حسام الدین می گذاشت.
مولانا زندگی فقیرانه ای داشت و بیشتر مریدانش نیز از طبقه فرودست جامعه بودند.
اما حالا برگردیم به اصل موضوع این نوشته که حضور مولانا در مجلس سماع زنانه است.
آیا مولوی در مجلس سماع زنان حاضر می شده است؟
همان طور که گفتیم کتاب مناقب العارفین افلاکی یکی از سه اثر معتبر درباره مولاناست که به فاصله کوتاهی پس از مرگ او نوشته شده است.
در کتاب مناقب العارفین به موضوع شرکت مولانا در مجالس سماع زنان نیز اشاره شده است. روایت افلاکی از این ماجرا چنین است:
همچنان از کمّلِ اصحاب منقولست که هر شبِ آدینه مجموع خواتین اکابرِ قونیه پیش خاتونِ امین الدین میکائیل که نایبِ خاصّ سلطان بود جمع می آمدند و لابه ها می کردند که البته حضرت خداوندگار ]یکی از القاب مولانا بوده است[ دعوت کند؛ چه حضرتش را بدان خاتونِ آخرت از حدّ بیرون التفات و عنایت ها بود و او را شیخِ خواتین می گفت و چون آن جماعت جمع شدندی و به حضورِ تمام منتظر گشتندی بی آنکه اعلام کردندی بعد از نماز عشاء حضرت مولانا همچنان بی زحمت تنها تنها پیشِ ایشان رفتی و در میانه ی ایشان نشسته همشان گردِ آن قطب حلقه گشتندی و برِ او گل برگ ها ریختندی که به تبرک از آن گل برگ ها ساختندی و حضرتش در میان گل و گلاب غرقِ عَرَق گشته تا نصف اللیل بمعانی و اسرار و نصایح مشغول شدی؛ آخرالامر کنیزکانِ گوینده و دفّافانِ نادر و نای زنان از زنان سرآغاز کردندی و حضرت مولانا به سماع شروع فرمودی و آن جماعت به حالی شدندی که سر از پا و کلاه از سر ندانستندی و تمامتِ جواهر و زرّینه آلتی که داشتندی را در کفشِ ]در پای[ آن سلطانِ کشف ریختندی تا مگر چیزکی قبول کند و اما التفاتی نماید اصلا نظر نمی فرمود و نمازِ صبح را با ایشان گزارده روانه می شد و این چنین شیوه و طریقت در هیچ عهدی هیچ ولی و نبی را نبوده است مگر که در زمان سیدالمرسلین صلی اللهُ علیهِ وسلَّم خواتین عرب برِ او آمدندی و اسرارِ احکامِ شرعی پرسیده مستفیذ گشتندی و آن برو حلال بود و از خصایص حضرتش بود و همچنان شوهرانِ این خواتین در خدمتِ نایب بیرونِ سرا جمع آمده صحبت داشتندی و محافظت کردندی تا مردمِ اغیار برین اسرار مطلع نشوندی (490-491).
همان طور که از پاره فوق مشخص است مولانا در شب های جمعه پس از نماز عشاء در مجلس زنان بزرگان قونیه شرکت می کرده و پس از سخنرانی با حضور کنیزکان نوازنده به سماع می پرداخته اند که تا اذان صبح به طول می انجامیده است.
همان طور که از پایان متن مشخص است چنین مجلس معنوی زنانه ای در مسلمانان با حضور یک مرد در نقش قطب و مراد در آن روزگار و قبل از آن نیز به استثنای مورد پیامبر اسلام سابقه نداشته است.
برداشت ها از حضور مولانا در مجالس سماع زنانه
برخی شرکت مولانا در جلسه سماع زنان را نشانه انحراف او می دانند. این گروه خودِ سماع را نیز از جمله انحرافات مولوی می دانند. پس بدیهی است که سماع مولوی با زنان را به نحو اولی انحراف و دور شدن از شریعت اسلام می دانند.
از نظر این گروه «آنچه موجب امنیت خاطر و جرأت مولوی در برپایی محافلِ سماعِ اینچنینی و زیاده روی در این موضوعِ نه چندان خوشایند در ذائقه ی مسلمانان می شد (جدا از اعتقاد و عقاید وی) حمایت همه جانبه ی حکمرانان و امیران سلجوقی، بخصوص معین الدوله پروانه حاکم پرقدرت و همه کاره ی قونیه و روم بود.
معین الدوله خود گرایش صوفیانه داشت و مشایخ تصوف، چون فخرالدین عراقی، صدرالدین قونوی، مولوی و دیگران را مورد حمایت قرار می داد.
بخش زیادی از مخارج مولوی و یاران وی (همچنین هزینه ی محافل سماع) نیز، از کمک های پروانه و شخصیت های دیگری چون امیر معتزّ خراسانی، همسر سلطان سلجوقی، علم الدین قیصر و … تأمین می شد.»
مذهب عاشق ز مذهب ها جداست
از نظر برخی دیگر، گروه فوق نگاه تنگ نظرانه ای به موضوع دارند. اگر مولوی یک انسان معنوی و یک عارف حقیقی است چرا نباید زنان از حضور در محضر او محروم شوند؟ البته همان طور که مشخص است این مجلسی کاملا کنترل شده و حتی مخفی بوده است و آنها خود به خطرات و سوءبرداشت های بالقوه در این زمینه به ویژه از طرف قشریون و متعصبان مذهبی آگاه بوده اند.
با این حال، وقتی که رشد معنوی از حدود تنگ شریعت و فقاهت فراتر می رود چنین رویدادهایی اصلا عجیب نیست. مولوی در برخی ابیات از عنوان «سماع عاشقان» استفاده می کند و «مذهب عاشقان» نمی تواند در دایره تنگ مذهب رسمی و حتی عرف و سنت قرار گیرد و از این رو اطلاق عنوان منحرف یا دیوانه و ملحد به آنان چندان عجیب نیست.
مذهب عاشق ز مذهب ها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست
با دو عالم، عشق را بیگانگی است
واندر او هفتاد و دو دیوانگی است
نظر شما در مورد حضور مولانا در مجلسه سماع زنانه چیست؟
املاکیست، به عنوان مرجع املاک و سرمایه گذاری در استانبول، آماده ارائه خدمات خرید ملک در استانبول و دریافت اقامت و شهروندی ترکیه به شما عزیزان است.
پس جهت دریافت مشاوره رایگان خرید ملک و اخذ اقامت و شهروندی و مهاجرت به ترکیه هم اکنون با همکاران ما در املاکیست تماس حاصل فرمایید.
همچنین برای دریافت جدیدترین اطلاعات خرید ملک در ترکیه، شبکه های اجتماعی املاکیست را دنبال کنید.
منابع
رساله در مناقب خداوندگار، فریدون احمد سپهسالار، ترجمه و تصحیح محمدعلی و صمد موحد، 1395، نشر کارنامه
مناقب العارفین، شمس الدین احمد افلاکی العارفی، تصحیح تحسین یازیجی، چاپ دوم، 1362، نشر دنیای کتاب
میناگر عشق: شرح موضوعی مثنوی معنوی، کریم زمانی، چاپ دوم، 1383، نشر نی